مامان بزرگ ( مامان بابایی ) حلما جان مریضن و تو بیمارستان بستری شدن هر کی این پست رو میخونه یک حمد شفا واسش بخونه .... ممنونم
مامانی و حلما جان
تسنیم جان
یسنا جان
فاطیما جان
حلما جان تا این لحظه 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن دارد
مامان بزرگ ( مامان بابایی ) حلما جان مریضن و تو بیمارستان بستری شدن هر کی این پست رو میخونه یک حمد شفا واسش بخونه .... ممنونم
مامانی و حلما جان
تسنیم جان
یسنا جان
فاطیما جان
من وبلاگم را دوست دارم ....زیــرا...
اینجــا می نویسم برای دخترکم...
برای احساس ناب دوست داشتنم...
و : وابستگی هایم به او را می نویسم....
ب : باورهایم را ثبت میکنم که فراموش نکنم روزی آنچه را که باور داشته ام..
ل : لمس میکنم با تمام وجودم دوست داشتن او را....و ثبت میکنم آن را....
ا : از احساسات مادرانه ام می نویسم آنچه در من رشد میکند و هر روز زیباتر میشود..
گ : گاه و بیگاه می نویسم برای خودم و دخترکم از اعماق افکارم و خیالاتم.....
م : حلما یاس بهشتی نام وبلاگ من است و قهرمان آن دخترکم است...
نمی خواهم دخترکم ادامه دهنده وبلاگم باشد زیرا اینجا برای من است برای
احساسات مادرانه ام... از اولین هایمان تا بینهایت....
او باید بخواند و حس کند تمام این روزهای با او بودن چه بر من گذشته است....
و بداند و بفهمد او گرانبهاترین هدیه خداوند به من است...
هرچه در این وبلاگ ثبت میشود یک رویای واقعی است......
سلام عزیزتر از جانم
قربونت برم مامان ،الان که دارم این پست رو میذارم داری با بابایی اختلاط میکنی و
صداهای بلند بلند از خودت در میاری بابایی هم که ضعف رفته از این شیرین کاریای شما. عزیز دلم چند روزه
یاد گرفتی دستاتو با اختیار میذاری تو دهنت و مک میزنی،اولش فکر میکردم سیر نمیشی ولی مثل اینکه این تو همه
نی نی ها طبیعیه.مامان فدات بشه ماشالله دختر خنده رویی هستی وخوش اخلاق چون به روی همه میخندی.
راستی نمیدونم چرا وقتی بابایی الکی گریه می کنه تو بغض میکنی ومیخوای گریه کنی. ولی من که گریه می کنم
عکس العملی نشون نمی دی. چرا مامان جان ؟ ای شیطون نکنه بابایی رو بیشترتر دوست داری... این کلاه و با چند
دست لباس رو تازه واست دوختم قربونت برم دختر گلم مبارکت باشه.
حلمای صورتی مامان
دختر نازنینم
سلام مامان جون. امسال اولین شب یلدایی بود که تو نازنینم در کنارمون
بودی.دوست داشتم مفصل برگزار کنیم،ولی چون نزدیک به اربعین امام حسین (ع) بود وبه احترام ایشون
تصمیم گرفتیم ساده وخودمونی باشه. واسه همین نه جایی رفتیم ونه مهمون داشتیم. میخواستم فقط چند
تا عکس یادگاری بگیرم که خانم خانما ترجیح دادن همون لحظه خواب تشریف ببرن.
همین که همه چی تموم شد وجمع کردم یهو شما تصمیم گرفتی از خواب بیدار بشی. جیگر بالامی دیگه
چی کارت کنم.این عکسارم بعد بیدار شدنت ازت گرفتم قربونش برم با همون خواب یه ربعه سر حال شد وتا
ساعت 4 صبح نه خوابید ونه گذاشت بابایی بخوابه. ولی من خوابم برده بود آخه خسته بودم قربونت برم.
اینم واسه امروزه.
... دخترم ای جانم...
دخترم ای شیرین تر از شهد عسل
دخترم صد شعر نو یکصد غزل
دخترم زیباترین رنگین کمان
آفتاب روشن این آسمان
دخترم یک عالمه مهر و وفا
برترین پیمانه جود و سخا
دخترم گلدان گلهای بهار
دانه ی یاقوت زیبای بهار
دخترم بر درد بی درمان شفا
یک ملک در ظاهری انسان نما
دخترم الماس انگشتر نشین
شاهکاری نیست زیبا تر از این
سلام عزیزتر از جانم ،حلمای مامان. دختر ناز وخواستنی من ،هنوز مونده تا بدونی چقدر دوستت دارم .مونده تا
بفهمی عشق مادرانه یعنی چی .مونده تا بفهمی با هر گریه تو دل آشوب میشم و با هر خنده تو دنیا مال من
میشه. هستی من،با وجود تو خودم رو خوشبخترین آدم روی زمین احساس میکنم و دنیا رو بدون تو هرگز تحمل
نمیکنم حلما جان ،تمام آرزوهای من با آمدن تو واقعی شدن و حالا همه ارزوی من سعادت و سلامتی
توست.مامان عاشقته ودوست داره وقتی بزرگ شدی این عشق رو تو به مادر هدیه کنی.
ای بوی هر چه گل
بوی بهار می شنوم از صدای تو
نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو
ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من
ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو
ای صورت تو آیه و آیینه خدا
حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو
صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر
آورده ام که فرش کنم زیر پای تو
رنگین کمانی از نخ باران تنیده ام
تا تاب هفت رنگ ببندم برای تو
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پاره ی دلم، که بریزم به پای تو
امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگی ام شانه های تو
در خاک هم دلم به هوای تو می تپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
همبازیان خواب تو خیل فرشتگان
آواز آسمانیشان لای لای تو
بگذار با تو عالم خود را عوض کنم:
یک لحظه تو به جای من و من به جای تو
این حال و عالمی که تو داری، برای من
دار و ندار و جان و دل من برای تو
سلام به همه دوست جونای خوب و مهربون. ممنون از اینکه تشریف میارین به کلبه ما وبا نظراتتون مارو دلگرم میکنید.
بینهایت سپاس. تو این پست قصد دارم سیر تکاملی حلماجان رو بذارم که البته یه سری از عکسا با دوربین گوشی
همراه گرفته شده و کیفیت پایینی دارن. توضیح عکسا از زبون خود حلما جانه مثلا دیگه.ببخشید اگه موقع خوندن اذیت
میشین.بچس دیگه...
سلام من اوهمدم. من اول اولس که به دهنیا اوهمدم این شلکی بودم. اون خانمه که منو نگه داسته پست
سیسه گف اونجالو نیگاه کن اون باباته میخواد ازت عسک بننازه.من اینجا پن یا شیش دقه بود که اومده بودم به این
اینجا فلدای اون لوز تو بیمالستان منتظلیم ملخصمون کنن بلیم خونمون.
تا اومدیم خونه مامان تسبیحو داد دسسم گف دخملم سعی کن همیشه ذکر خدا رو بگی عزیزم منم گفتم باشه
این جا دو سه لوز بعده. خب چیه چلا اینجولی نیگام میکنی لوسلی پوشیدم خب ناملحم می اومد میلف .
اینجا یه هفته بعده واسه اولین بال لفتم بهداشت واسه قدو وزن.خسته شدم خب
میبینی من خود شکلاتم.
اینجا بیست لوز بعده. مامانی منو خوابونده لو میز و بله ازم عسک گلفته.
اینجا یه ماه بعده وبازم مامانی دس به دوربین شده. من اصن نمیفمم چلا اینقد مامانی ازمن عسک
این عسکمو یادتون هس چهل لوز بعده دیگه که خوشال بودم.
اینجا بعد از چهل لوزه گیمه خب یادم نیس دقیقا چن لوزه دیگه ولی خوب یادمه که لفته بودیم خونه مامبزلگ جونی که خیلی خوش گذش
این دوتا هم چندین لوز بعدتر از اون لوزه.
این دوتا هم که واسه هفته پیشه و نمونشو دیدین عسکای گشت وگذالم بود. تو اون عسک پایینی
مامانی وسط ابلوهامو ذغال اسفند مالیده تعجب نکنین.
واما املوز 20 آذر ما دوماهگییمان تموم شد و لفتیم تو سه ماهگی .صبح حاضل شدیم لفتیم که واکسن
دوماهگی بزنیم. قبلش اقا بزلگ یه عالمه واسم دعا خوند فوت کرد تو صولتم که دردم نگیره .دردمم نگرفت
چون اصن واسکن نزدم .دستت دلد نکنه اقا بزلگ خخخخخخ .(گفتن باید روزای فرد بیارینش.حالا قرار شد فردا
بریم .البته خوب شد چون قدو وزنش رو گرفتن الحمدالله خوب بود همه چی.)
عسک قبل از لفتنمان که تو چرت بودم.
و عسک دست از پا دلازیمان که بلگشتیم.البته من بازم تو چرت بودم خخخخخ.
خلاصه این که ما واسه خودمان یه خانم تمام عیار شده ایم اهست. به قول بابایهمان سرتا پاهیمان خانم
می باشد شده اهست.
این بود انچه گذشت ما... .
واین داستان همچنان جاریست به امید وخواست پروردگار. التماس دعا
وقتی تو آمدی
لبخند آمد
وباران شادی روی سرم سرازیر شد
چشمانم ازشوق درخشید
من به دورت پرواز کردم
مست توام ساقی مرا چه حاجت به باده ومی
*جام لبان تو*
مستم کند و مدهوش
تا در برت مستانه گذرکند عمرم
اخه شما بگین این دختر خوردنی هست یا نه؟
اولین اوف
الهی مادرت بمیره عزیزم که بی احتیاطی من باعث شد پای کوچولوت اوف بشه.با اینکه اصلا صدات در نیومد ولی این جیگر من بود که ریش شد عزیزم. مامانو ببخش دختر خشگلم
12 آذر سالگرد ازدواج مامانی وباباییه و تو شیرین ترین ثمره این زندگی هستی عزیز دلم
مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی