از اولش یاد گرفته شبا تا هر ساعتی که ما بیدار باشیم بیدار میمونه .دیشبم چون مهمون داشتیم تا دیروقت بیدار بودیم ایشونم با ما همپایی میکرد. بعدشم که مهمونا رفتن خیلی خوابم میومد دادمش دست باباش دیگه هیچی حالیم نشد.صبح بلند شدم واسه نماز میبینم گذاشتتش دومتر اونورتر از خودشو یه لا پتوی نازکم کشیده روش کلاشم نذاشته طفلی بیدار شد افتاد به عطسه زدن الهی مامانش بمیره.
دخمل توت فرنگی من
-
مامان امیرارشادوشنبه 4 آذر 1392 - 02:56
-
مامان امیر عرشیادوشنبه 4 آذر 1392 - 03:05